اخلاق گمشده قرن حاضر(داریوش زیوری)

دست نوشته های یک معلم فنی

اخلاق گمشده قرن حاضر(داریوش زیوری)

دست نوشته های یک معلم فنی

پادشاه و سنگ

روزی پادشاهی سنگی نسبتا بزرگ را بر گذرگاهی باریک قرار داد به گونه ای که ارابه ها و گاری ها و حتی گاه پیاده ها برای گذر از آنجا مشکل داشتند . خود نیز به کمین نشست تا و اکنش مردم را ببیند . .

روزی پیرمردی روستایی از آنجا رد می شد و سنگ را دید . کوله بارش را زمین گذاشت و با زحمت زیاد سنگ را جابجا کرد و جاده را باز نمود ... ناگهان متوجه کیسه ای در زیر سنگ شد . کیسه را باز کرد . نامه ای بود و مقدار زیادی سنگهای قیمتی

.

در نامه نوشته شده بود این پاداش کسی است که به جای غر زدن و اعتراض کردن به رزو گار زحمت عوض کردن اوضاع را به خود می دهد

.

به نظر من داستان خیلی جالبی است . تعبیر های گوناگونی می توان از آن داشت .

من فکر می کنم پادشاه نماد خداست که گاه مشکلی (سنگ) را بر سر راه ما و یا جمعی از ما قرار می دهد .و خود به نظاره می نشیند . او هدفی را دنبال می کند .

بیشتر آدمها وقتی با مشکل مواجه می شوند به غر زدن و اعتراض کردن به زمانه و روزگار کفایت می کنند . اما تعداد کمی به جای حرف زدن به عمل رو می آورند و سنگ را از سر راه بر می دارند .

اغلب موقعیت های مطلوب ما در ورای مشکلات قرار دارند . ما رویاهای خود را دنبال می کنیم اما گاه متوجه نیستیم که آنها در زیر سنگهای سنگین سر راهمان نهفته اند .

مدتها گذشت همه با درد سر از کنار سنگ رد می شدند و فقط به غر زدن اکتفا می کردند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد