اخلاق گمشده قرن حاضر(داریوش زیوری)

دست نوشته های یک معلم فنی

اخلاق گمشده قرن حاضر(داریوش زیوری)

دست نوشته های یک معلم فنی

شهدای ما عاشورایی بودند

محرم سال 66 در ارتفاعات قلعه دیزه عراق بعنوان پدافندی در ادامه عملیات نصر7 بودیم که من بعنوان امدادگر آنجا بودم  ارتفاعات قلعه دیزه در مرز سلیمانیه عراق و سردشت قرار دارد و رشته کوهای خیلی بلند و صعب العبوری داشت که 1ساعتی از سردشت فاصله داشت که ما از سپاه و بسیج و یک گروه از سربازان ارتش نیز آنجا مشغول پدافندی بودیم و در سنگر ما فقط من بسیجی بودم و بقیه از کادر سپاه و پاسدار وظیفه بودند روز تاسوعا بود و درست قبل از اذان ظهر از سنگر آمدم بیرون تا وضو بگیرم دم سنگر بودم که نوحه آمده کاروانی را از بلندگو تبلیغات پخش می شد و دیدم برادر صیدی و یکی از همسنگراش که بچه جنوب بود داشتند از پشت خط برمی گشتند و مقداری مهمات برایمان آورده بودند بعد از احوال پرسی فتح اله به من گفت خیلی تشنه و گرسنه هستم نهار چی داریم گفتم هندوانه با نان داریم برایت بیاورم کمی مکث کرد و گفت نه می رم سنگر خودمان می خورم  و رفت و من هم به طرف تانکر آب رفتم که وضو بگیرم که اطراف آن با گونی های شن پوشیده شده بود نشسته بودم که دیدم صدای مهیبی به پا خواست و ترکش ها وزوز کنان از کنارم گذشتن به طوری که گرمای آنها را که از کنار صورتم گذشتن احساس کردم و بلند شدم و به طرف محل انفجار که پر از گرد وخاک شده بود دویدم که دیدم آن رزمنده جنوبی دارد گریه میکند و موج انفجار او را گرفته یک لحظه چشمم به زمین افتاد دیدم فتح اله افتاده زمین نصف سرش رفته و دو دستش قطع شده بود و سینه اش چاک. خشک شده بودم با حالی که امدادگر بودم و بچه هایی که از عقب می آمدند امدادگر امدادگر صدا می زدند در حالی که من امدادگر بودم و همان جا خشکم زده بود یاد تاسوعا61هجری افتادم یاد عباس با لب تشنه غریب و دستان قطع شده و سینه ای پر از تیر و سخنی که می گفت نهضت ما حسینی است   

نظرات 2 + ارسال نظر
روشن یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 16:30 http://roushan312.blogfa.com

سلام رفیق وبلاگت رو اتفاقی دیدم خوشحال شدم به من هم سر بزن

صادق شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 17:19 http:// sadegh-varasteh.blogfa.com

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد