اخلاق گمشده قرن حاضر(داریوش زیوری)

دست نوشته های یک معلم فنی

اخلاق گمشده قرن حاضر(داریوش زیوری)

دست نوشته های یک معلم فنی

حیدر بابا یه سلام

این هم شاهکار استاد شهر یار افتخار ایران و ایرانی(حیدر بابا یه سلام) همراه با معنی:

حیدر بابا ، ایلدریملار شاخاندا ،

        سللر، سولار شاقیلدایوب آخاندا،

              قیزلاراونا صف باغلیوب باخاندا.

                     سلام اولسون شوکتوزه ، الوزه

                         منیم ده بیر  آدیم گلسین  دیلوزه.

 

حیدر بابا آن زمان که رعد و برقهایت شمشیربازی می کنند

و امواج رودخانه هایت غرش کنان روی هم می غلطند و می روند

و دخترانت صف بسته و به تماشای امواج دل داده اند

سلام می کنم به شما و به شوکت و قبیله ی شما

چه شود که نامی هم از من بیاید به سر زبان شما

 

حیدربابا ، کهلیکلرون اوچاندا،

              کول دیبینن دوشان قالخوب ، قاچاندا،

                                  باخچالارون چیحکلنوب آچاندا،

                                                 بیزن ده بیر ممکن اولسا ، یاد اله

                                                                آچیلمیان اورکلری   شاد اله .

 

حیدربابا آن زمان که جوجه کبکهایت مشق پرواز می کنند

و بچه خرگوش ها از پای بته ها خیز برمی دارند

وقتی که باغچه هایت غرق گل و شکوفه شده اند

اگر ممکنت بود یادی هم از ما کن

بلکه دلی را که هرگز واشدنی نیست شاد کنی

 

بایرام یلی چارداخلاری ییخاندا

            نوروز گلی ، قارچیچگی چیخاندا،

                   آغ بولوتلار کوینکلرین سیخاندا

                               بیزن ده بیر یاد ایلیه ن ساغ اولسون

                                            دردلریمیزقوی دیکلسون داغ اولسون.

 

حیدربابا آن زمان که باد نوروز آلونک های چوپانان را به هم می ریزد

و گل های نوروز و برف با شرم و ناز سر از گریبان خاک درمی آورند

و ابرهای سپید پیراهن های تر خود را می چلانند

هرکه یاد از ما بکند الهی که سلامت یاشد

بگذار غم های ما هر لحظه روی هم انباشته و کوهی بسازند

 

حیدربابا، گون دالیوی داغالسین

           اوزون گولسون، بولاخلارون آغلاسین

                     اوشاخلارون بیر دسته گل باغلاسین

                                         یل گلنده ور گتیرسین بویانا

                                                   بلکه منیم یاتمیش بختیم اویانا

 

حیدربابا الهی که پشت گرمی ات به آفتاب باشد

الهی که چهره ات خندان و چشمه هایت گریان باشند

بگذار کودکانت دسته یی از گل های وحشی ات درست کنند

تو به دست نسیم بسپار و بگو به من آرد

شاید بخت من به بوی دلاویز آن سر از خواب سنگین خود بردارد.

 

حیدربابا، سنون اوزون آغ اولسون!

        دورت بیریانون بولاغ باغ اولسون!

                  بیزن سوراسنون باشون ساغ اولسون!

                            دنیا قضو _ قدر، اولوم _ ایتیمدی!

                                        دنیا بویی اوغولسوزدی ، یتیمدی !

 

حیدربابا الهی که همیشه روسپید باشی

دور و برت همه چشمه ها و باغ ها باشد

پس از ما الهی که تو سلامت باشی

دنیای ما همه قضا و مرگ و میر است

چه غمخانه یی که پر از پدران داغدیده و کودکان یتیم است

 

حیدربابا ، یولوم سنن کج اولدی،

        عمروم کچدی، گلممه دیم گج اولدی،

                 هچ بیلمه دیم گوزللرون نج اولدی

                              بیلمزدیم دنگه لروار، دونوم وار،

                                   ایتگین لیک وار، آیرلیق وار ،ولوم وار.

 

حیدربابا روزگار راه مرا از تو کج کرد

گذشت عمر، فرصت بازآمدنم دیگر نداد

بگو ببینم گلرخانت را چه پیش آمد

آه که از پیچ و خم های زندگی

از مرگ و میر و جدایی چه غافل بودیم

 

حیدربابا، ایگیت امک ایتیرمز،

         عمر کچه ر ، افسوس بره بیتیرمز

                       نامرد اولان عمری باشا یتیرمز

                                بیزده، واللاه ، اونوتماریق سیزلری

                                             گورممسک حلال ایدون بیزلری.

 

حیدربابا جوانمردان هرگز حق نمک فراموش نمی کنند

عمر می گذرد و افسوس کردن هم حاصلی ندارد

جوانمرگان اغلب ناجوانمردانند(اصطلاح محلی)

به خدا که ما فراموش نمی کنیم شما را

اگر به هم نرسیدیم حلال کنید ما را

 

حیدربابا ، میراژدر سسلننده ،

         کند ایچینه سسدن _ کویدن دوشنده،

                   عاشیق رستم ، سازین دیللندیرنده،

                               یادوندادی نه هولسک قاچاردیم؟

                                       قوشلار تکین قاناد چالیپ اوچاردیم؟

 

حیدربابا آن زمان که صدای میراژدر چاوش در کوه و دشت طنین می انداخت

یا هر سروصدایی که در فضای دهکده می پیچید

آن زمان که عاشق رستم(ساززن های دوره گرد آذربایجان) با زبان ساز برایشان حرف می زد و می خواند

به خاطر داری با چه هول و شتابی می دویدم؟

یا بهتر بگویم مانند مرغان سبک روح پر درآورده و می پریدم

 

شنگل آوا یوردی عاشیق آلماسی،

        گاه داگدوب اوردا قوناق قالماسی،

               داش آتماسی، آلما، هیوا سالماسی،

                          قالیب شیرین یوخی کیمی یادیمدا،

                                  اثرقویوب روحیمدا، هر زادیمدا.

 

حیدربابا از سرزمین شنگل آباد با آن سیب های عاشقی که داشت (سیب عاشفی نیمی سرخ و نیمی زرد)

یاد از میهمانی ها که گاه به گاه آنجا برپا می شد و می رفتیم

یاد از آن سنگ پرانی ها و سیب و گلابی انداختن ها

که چون رویایی شیرین هنوز به یاد من مانده

نه تنها در روح بلکه در همه چیز من اثر عمیقی به یادگار گذارده است

 

حیدربابا، قوری گولون قازلاری،

       گدیکلرون سازاخ چالان سازلاری،

                کت _ کوشنین پاییزلاری ، یازلاری،

                           بیر سینما پرده سی در گوزومده،

                                     تک اوتوروب، سیرایدیرم یوزومده.

 

حیدربابا یاد از پرنده های قوری گل دریاچه ی خشگه

یاد از آن تابلوهای گنگ موزیکال که باد بالای گردنه ها ساز می کرد

یاد از آن تابلوهای بهاری و پاییزی دهکده ها

که دایم چون پرده ی سینمایی جلو چشمم در کار گذشتن هستند

چه وقت ها که تنها نشسته ، در درون خود به سیر و تماشا می روم

نکاتی آموزشی موفقیتی از انیشتین

. کنجکاوی را دنبال کنید

“من هیچ استعداد خاصی ندارم .فقط عاشق کنجکاوی هستم “
چگونه کنجکاوی خودتان را تحریک می کنید ؟ من کنجکاو هستم. مثلا پیدا کردن علت اینکه چگونه یک شخص موفق است و شخص دیگری شکست می خورد .به همین دلیل است که من سال ها وقت صرف مطالعه موفقیت کرده ام . شما بیشتر در چه مورد کنجکاو هستید ؟

پیگیری کنجکاوی شما رازی است برای رسیدن به موفقیت.

۲ .پشتکار گرانبها است

“من هوش خوبی ندارم، فقط روی مشکلات زمان زیادی میگذارم”

تمام ارزش تمبر پستی توانایی آن به چسبیدن به چیزی است تا زمانی که آن را برساند.مانند تمبر پستی باشید ؛ مسابقه ای که شروع کرده اید را به پایان برسانید .

با پشتکار می توانید به مقصد برسید.

۳ .تمرکز بر حال
پدرم به من می گفت نمی توانی در یک زمان بر ۲ اسب سوار شوی .من دوست داشتم بگویم تو می توانی هر چیزی را انجام بدهی اما نه همه چیز .یاد بگیرید که در حال باشید.تمام حواستان را بدهید به کاری که در حال حاضر انجام میدهید.

انرژی متمرکز، توان افراد است، و این تفاوت پیروزی و شکست است .

۴ .تخیل قدرتمند است .

“تخیل همه چیز است .می تواند باعث جذاب شدن زندگی شود .تخیلی به مراتب از دانش مهم تر است “

آیا شما از تخیلات روزانه استفاده می کنید ؟ تخیل از دانش مهم تر است ! تخیل شما پیش نمایش آینده شما است .نشانه واقعی هوش دانش نیست ، تخیل است.

آیا شما هر روز ماهیچه های تخیلتان را تمرین می دهید ؟اجازه ندهید چیزهای قدرتمندی مثل تخیل به حالت سکون دربیایند.

۵ .اشتباه کردن

“کسی که هیچ وقت اشتباه نمی کند هیچ وقت هم چیز جدید یاد نمیگیرد “

هرگز از اشتباه کردن نترسید .اشتباه شکست نیست .اشتباهات شما را بهتر،زیرک تر و سریع تر می کنند، اگر شما از آنها استفاده مناسب کنید . قدرتی که منجر به اشتباه می شود را کشف کنید .

من این را قبل گفته ام ،و اکنون هم می گویم ، اگر می خواهید به موفقیت برسید اشتباهاتی که مرتکب می شوید را ۳ برابر کنید .

۶ .زندگی در لحظه

“من هیچ موقع در مورد آینده فکر نمی کنم ،خودش بزودی خواهد آمد”

تنها راه درست آینده شما این است که در “همین لحظه ” باشید .

شما زمان حال را با دیروز یا فردا نمی توانید عوض کنید .،بنابراین این از اهمیت فوق العاده برخوردار است، که شما تمام تلاش خود را به زمان جاری اختصاص دارید .این تنها زمانی است که اهمیت دارد ، این تنها زمانی است که وجود دارد .

۷ .خلق ارزش
“سعی نکنید موفق شوید ، بلکه سعی کنید با ارزش شوید “

وقت خود را به تلاش برای موفق شدن هدر ندهید،وقت خود را صرف ایجاد ارزش کنید .اگر شما با ارزش باشید ،موفقیت را جذب می کنید

استعدادها و موهبت هایی که دارید را کشف کنید ، بیاموزید چگونه آن استعدادها و موهبت های الهی را در راهی استفاده کنید که برای دیگران مفید باشد .

تلاش کنید تا با ارزش شوید و موفقیت شما را تعقیب خواهد کرد .

۸ .انتظار نتایج متفاوت نداشته باشید.
“دیوانگی : انجام کاری دوباره و دوباره و انتظار نتایج متفاوت داشتن “

شما نمی توانید کاری را هر روز انجام دهید و انتظار نتایج متفاوت داشته باشید ،به عبارت دیگر، نمی توانید همیشه کار یکسانی (کارهای روزمره) را انجام دهید، و انتظار داشته باشید متفاوت به نظر برسید.برای اینکه زندگی تان تغیر کند، باید خودتان را تا سر حد تغییر افکار و اعمالتان متفاوت کنید، که متعاقبا زندگی تان تغییر خواهد کرد.

۹ .دانش از تجربه می آید .

“اطلاعات به معنای دانش نیست . تنها منبع دانش تجربه است “

دانش از تجربه می آید . شما می توانید درباره انجام یک کار بحث کنید ، اما این بحث فقط دانش فلسفی از این کار به شما می دهد .شما باید این کار را تجربه کنید تا از آن آگاهی پیدا کنید .تکلیف چیست ؟ دنبال کسب تجربه باشید !

وقت خودتون رو صرف یادگرفتن اطلاعات اضافی نکنید .دست بکار شوید و دنبال کسب تجربه باشید .

۱۰ .اول قوانین را یاد بگیرید بعد بهتر بازی کنید.
“اگر شما قوانین بازی را یاد بگیرید از هر کس دیگر بهتر بازی خواهید کرد”
۲ گام هست که شما باید انجام بدهید .اولین گام این است که شما باید قوانین بازی که می کنید را یاد بگیرید ،این یک امر حیاتی است.گام دوم این که شما باید بازی را از هر فرد دیگری بهتر انجام بدهید .اگر شما بتوانید این ۲ گام را انجام دهید موفقیت از آن شما می شود

http://pezeshki86.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=351:1389-03-17-20-45-44&catid=57:1388-07-09-07-35-49&Itemid=103

چهار درس زندگی که باید از میمون، موش، قورباغه و سگ ها فرا بگیرید

این مطلب ترجمه فارسی مطلب What Animals Can Teach Us About Reaching Our Goals سایت Pick The Brain است. این سایت از جمله سایت های انگلیسی زبان پرطرفدار است که مطالب بسیار خوبی در زمینه بهبود زندگی، روانشناسی و… منتشر می کند.

 

میمون هایی که «ترسیدن» را یاد گرفتند: میمون هایی که از مار نمی ترسیدند را در کنار مار ها قرار دادند در همین حین صداهای بلند و وحشتناکی هم از بلندگو ها پخش کردند. با این کار میمون هایی که از مار ها نمی ترسیدند «یاد گرفتند» که از مار بترسند. نتیجه عجیب تر این آزمایش این بود که حتی میمون های دیگری که هم که از مار ها نمی ترسیدند با دیدن ترس سایر میمون ها آنها هم از مار ها ترسیدند.

نتیجه: ما از بعضی از چیزها می ترسیم چون آنها را با چیز های دیگری در ذهن مان به یکدیگر مرتبط می کنیم. مثلآ یک کودک بعد از شنیدن صدای ترسناک محکم بسته شدن درب در تاریکی از تاریکی خواهد ترسید.


قورباغه هایی که زنده زنده آب پز شدند: چند قورباغه را در ظرفی پر از آب جوش انداختند، آنها خیلی سریع از آب جوش به بیرون پریدند و خودشان را نجات دادند. وقتی همین قورباغه ها را در ظرف آب سرد قرار دادند و آرام آرام آب را به جوش رساندند همه آنها در آب جوش کشته شدند چون نتوانستند عکس العملی به همان سرعت نشان دهند.

نتیجه: ما می توانیم تغییرات ناگهانی را بفهمیم و متقابلآ عکس العمل نشان دهیم اما وقتی این تغییرات در دراز مدت انجام می شوند وقتی متوجه می شویم که دیگر خیلی دیر است. یادمان باشد، نه عادت های بد یک شبه وجود کسی را فرا می گیرد و نه کسی یک شبه فرد دیگری می شود، همه چیز پله پله انجام می شود. مهم این است که گرم شدن آب را احساس کنید.


موش های شناگری که غرق شدند: این بار تعدادی موش های صحرایی که بعضی آنها می توانند 80 ساعت مداوم شنا کنند آماده شدند. محققان قبل از اینکه آنها را در آب بیاندازند با کلک این باور غلط را در موش ها به وجود آوردند که آنها گیر افتاده اند. خیلی از موش ها تنها پس از چند دقیقه بعد از شنا کردن غرق شدند. نه چون نمی توانستند شنا کنند، بلکه چون فکر می کردند گیر کرده اند ناامید شده و دست از شنا کردن برداشتند و غرق شدند.

نتیجه: وقتی همه چیز به آن طور که می خواهیم پیش می رود ما هم با حداکثر توان مان تلاش می کنیم. اما بعد از اینکه سر و کله مشکلات بزرگ و کوچک پیدا می شود ناامید شده و دست از تلاش کردن بر می داریم، با وجود اینکه توان انجام آن را داریم.


سگ هایی که یاد گرفتند تلاش نکنند: تعدادی سگ در اتاقی قرار گرفتند که زمین آن می توانست شوک الکتریکی خفیفی به سگ ها وارد کند. دکمه ای روی دیوار اتاق بود که با فشرده شدن جریان را قطع می کرد. وقتی شوک وارد شد سگ ها بالا و پایین پریدند تا بالاخره یکی از سگ ها دکمه را زد و جریان قطع شد. سگ ها یاد گرفتند با زدن آن دکمه آن شوک ناخوشایند قطع می شود.

روی نصف گروه اول سگ ها همین آزمایش دوباره تکرار شد اما این بار دراتاق دیگری که دکمه ای الکی داشت و با زدن آن هیچ اتفاقی نمی افتاد و جریان همچنان ادامه داشت. بعد از این مراحل سگ هایی که در اتاق دوم بودند به اتاق اول (با کلید سالم) بازگردانده شدند و آزمایش تکرار شد. این بار هیچ کدام شان حتی سعی نکردند که دکمه را فشار دهند.

نتیجه: هیچ کس با نامیدی به دنیا نمی آید، بلکه ما بعد از اینکه چند بار شکست می خوریم «شکست خوردن» را یاد می گیریم و حتی به خودمان زحمت تلاش کردن نمی دهیم. اگر به مشکلی برخورده اید، مهم نیست دفعه چندم است که زمین خورده اید، باز هم بلند شوید و برای حل آن تلاش کنید. ممکن است کلید سالم باشد، فقط فشارش دهید! 

قدرت ذهن من

۴۰ کار مفید که در کمتر از ۱۰ دقیقه می‌توانید انجام دهید

بر اساس تحقیقاتی که در دانشگاه میشیگان صورت گرفته یک زندگی سالم به چهار امر مهم بستگی دارد:

۱- عدم استعمال دخانیات. ________ ۲- پایین نگه داشتن وزن.

۳- تغذیه‌ی مناسب. _____________ ۴- ورزش.

جالب است بدانید از بین ۱۵۳۰۰۰ نفر مورد بررسی قرار گرفته شده فقط ۳٪ همه‌ی چهار مورد بالا را رعایت می‌کردند.

اکثر مردم وقتی وارد زندگی بزرگسالی می‌شوند به دلیل مشغله های مختلف دچار عادت های بد و ناسالم می‌شوند. همه‌ی ما بار ها و بارها مقالاتی مثل همین را خوانده‌ایم و تصمیم گرفته‌ایم آنها را عملی کنیم ولی نکرده‌ایم.
ولی اگر هرگز شروع نکنیم مطمئن باشید ضرر بزرگی خواهیم کرد و بعد ها افسوس خواهیم خورد. چون زمان و سلامتی و جوانی دیگر هرگز باز نخواهند گشت.
آیا عاقلانه تر نیست با کمی غلبه بر احساس تنبلی چندین سال زندگی شادتر و سالم‌تری برای خود بسازیم؟

در زیر ۴۰ کار مفید برای سلامتی آورده شده که انجام دادن آنها حداکثر ده دقیقه طول خواهند کشید ، فکر می‌کنم برای شروع یک زندگی سالم خوب باشد:سیب - رژیم - لاغری - متر

۱- مسواک بزنید.

۲- ۱۵ تا بشین پاشو بروید.

۳- صاف بنشینید.

۴- یک سیب بخورید.

۵- سرخط های مربوط به سلامتی روزنامه ها را بخوانید.

۶- بایستید و کمی به بدنتان کش و قوس بدهید.

۷- ۱۰ بار وزن را از طرفین روی یکی از پاهایتان بیاندازید.

۸- یک لیوان آب بنوشید.

۹- لبخند بزنید.lunge - ورزش - سلامتی - تندرستی - نرمش

۱۰- یک نقل قول خوب و روحیه بخش توییت کنید.

۱۱- یک نفس عمیق بکشید.

۱۲- ده دقیقه زودتر از خواب بیدار شوید.

۱۳- کمربندتان را ببندید.

۱۴- دست هایتان را بشویید.

۱۵- به مادرتان تلفن کنید.

۱۶- یک دستور غذای خوب و سالم را به دوستانتان بدهید.

۱۷- خودکاری که نمی‌نویسد را دور بیاندازید.

۱۸- هنگام آگهی های بازرگانی تلویزیون ۱۰ تا شنا بروید.

۱۹- کمی فلفل به سالادتان اضافه کنید.

۲۰- کنترل تلویزیون را کمی دور بگذارید تا برای عوض کردن کانال بلند شوید.

۲۱- پنجره‌ای را باز کنید.A glass of water with ice - یک لیوان آب خنک + یخ

۲۲- نظری در یک وبلاگ بنویسید.

۲۳- فرزندانتان را بغل کنید.

۲۴- کمی کرم مرطوب کننده و ویتامینه به دستانتان بزنید.

۲۵- از کسی که لیاقتش را دارد تشکر کنید.

۲۶- لباس هایتان را برای فردا آماده کنید.

۲۷- یک بار به جای چای قهوه بنوشید.

۲۸- کلید هایتان را یک جای مشخص قرار دهید.

۲۹- نامه یا ایمیلی دوستانه برای یکی از دوستانتان بفرستید.

۳۰- به یک موسیقی آرامش بخش گوش دهید و ذهنتان را آزاد کنید.

۳۱- ۱۰ دقیقه استراحت کنید.

۳۲- میز کار و صفحه‌ی نمایشگرتان را تمیز کنید.ترک اعتیاد - سیگار خاموش - ترک سیگار - no smoking

۳۳- پنج دقیقه Free Rice بازی کنید.

۳۳- کمی آجیل بخورید.

۳۴- یکی از دوستان خوبتان را برای یک شام سالم دعوت کنید.

۳۵- یک خوردنی برای فقیری تهیه کنید و به او بدهید.

۳۶- چشمانتان را ببندید و فکر کنید چه چیزهای خوبی در زندگی دارید.

۳۷- این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید.

۳۸- دست و صورتتان را بشویید و ۳ دقیقه از پنجره به دوردست نگاه کنید. (برای چشم مفید است.)

۳۹- برای پرنده ها دانه بریزید.

۴۰- یکی از کار های بالا را همین حالا انجام دهید!

کار های بالا هر کدام به نحوی مفید هستند و باعث سلامتی جسمی ، اجتماعی ، روانی و… می‌شوند. انجام دادن هر کدام از آنها حداکثر ۱۰ دقیقه طول خواهد کشید. پس تنبلی را کنار بگذارید و همین الان چند تا را انتخاب کرده و انجام دهید مثلآ ابتدا لبخند بزنید سپس یک لیوان آب بنوشید سپس یک سیب را در حالی که از پنجره به بیرون نگاه می‌کنید بخورید.

زنگوله

میخ در دیوار

یکی بود یکی نبود، یک بچه کوچیک بداخلاقی بود. پدرش به او یک کیسه پر از میخ و

یک چکش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، یک میخ به دیوار روبرو بکوب. روز اول پسرک جبور شد 37 میخ به دیوار روبرو بکوبد.

 در روزها و هفته ها ی بعد که پسرک

توانست خلق و خوی خود را کنترل کند و کمتر عصبانی شود، تعداد میخهایی که به

دیوار کوفته بود رفته رفته کمتر شد. پسرک متوجه شد که آسانتر آنست که عصبانی شدن

خودش را کنترل کند تا آنکه میخها را در دیوار سخت بکوبد. بالأخره به این ترتیب

روزی رسید که پسرک دیگر عادت عصبانی شدن را ترک کرده بود و موضوع را به

پدرش یادآوری کرد. پدر به او پیشنهاد کرد که حالا به ازاء هر روزی که عصبانی

نشود، یکی از میخهایی را که در طول مدت گذشته به دیوار کوبیده بوده است را از

دیوار بیرون بکشد. روزها گذشت تا بالأخره یک روز پسر جوان به پدرش روکرد و گفت همه میخها را از دیوار درآورده است.

 پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف

دیواری که میخها بر روی آن کوبیده شده و سپس درآورده بود، برد. پدر رو به پسر کردو گفت:« دستت درد نکند،

کار خوبی انجام دادی ولی به سوراخهایی که در دیوار به

وجود آورده ای نگاه کن !! این دیوار دیگر هیچوقت دیوار قبلی نخواهد بود. پسرم وقتی

تو در حال عصبانیت چیزی را می گوئی مانند میخی است که بر دیوار دل طرف مقابل

می کوبی. تو می توانی چاقوئی را به شخصی بزنی و آن را درآوری، مهم نیست تو

چند مرتبه به شخص روبرو خواهی گفت معذرت می خواهم که آن کار را کرده ام، زخم

چاقو کماکان بر بدن شخص روبرو خواهد ماند. یک زخم فیزکی به همان بدی یک زخم

شفاهی است. دوست ها واقعاً جواهر های کمیابی هستند ، آنها می توانند تو را بخندانند وتو را تشویق به دستیابی به موفقیت نمایند.

آنها گوش جان به تو می سپارند و انتظار

احترام متقابل دارند و آنها همیشه مایل هستند قلبشان را به روی ما بگشایند.» لطفاً

اگر من در گذشته در دیوار شما حفره ای ایجاد کرده ام مرا ببخشید.

خرافات مذهبی

در معبدی گربه ای وجود داشت که هنگام مراقبه ی راهب ها مزاحم تمرکز آنها میشد . بنا بر این استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان مراقبه می رسد یک نفر گربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد . این روال سالها ادامه پیدا کرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد . سالها بعد استاد بزرگ در گذشت . گربه هم مرد . راهبان آن معبد گربه ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام مراقبه به درخت ببندند تا اصول مراقبه را درست به جای آورده باشند . سالها بعد استاد بزرگ دیگری رساله ای در باره ی اهمیت بستن گربه به درخت در هنگام مراقبه نوشت

قانون جاذبه(راز)

همه ما با نیروی کاملاً یکسانی زندگی میکنیم. با یک قانون: قانون جاذبه.

این قانون میگوید: هرچیزی را که وارد زندگیمان میشود را خودمان جذب کرده ایم.تمام چیزهایی را که در ذهنمان می گذرد را خودمان جذب میکنیم. قانون جاذبه اهمیتی نمیدهد که شما چه چیزی را میخواهید و چه چیزی را نمیخواهید. حتی وقتی به چیزی فکر میکنید یا نگاه میکنید که آن را نمیخواهید و با آن مخالفت میکنید آن را به طرف خودتان جذب میکنید. در آن موقع قانون جاذبه در حال عمل است.

هر چیزی را چه ببینید چه به خاطر آورید و چه تصور کنید ، هر چیزی که روی آن متمرکز شوید را به سوی خود جذب میکنید. و هرگاه این تمرکز همراه با احساسات شدید باشد جذب آن سریعتر خواهد بود.

مراقبت از افکار کار سختی به نظر میرسد اما احساساتمان به ما کمک میکند که بفهمیم که به چه فکر میکنیم. هرچه موقع فکر کردن احساس بهتری داشته باشید این احساس خوب باعث میشود که جهتگیری شما در زندگی بهتر باشد و در زندگی روزمره افکاری را پدید می آورید که زندگی بهتری را در آینده برایتان رقم میزند.

هر چه احساس بهتری داشته باشید چیزهای خوب را بیشتر جذب میکنید که باعث میشود بالاتر و بالاتر بروید.

به یک چیز زیبا فکر کنید. به یک موسیقی زیبا گوش کنید تا احساس خوبی پیدا کنید. وقتی نسبت به چیزی احساس عشق میکنید آن احساس اینقدر بزرگ است که میتواند برایتان خوشبختی را به ارمغان بیاورد.

چرچیل: شما جهان خود را می سازید همانطور که در آن پیش میروید.

زندگی می تواند کاملاً رؤیایی باشد و اینطور خواهد بود اگر شما از این راز استفاده کنید.

جهان هستی مثل غول چراغ جادوست. غول چراغ جادو فقط میگوید: فرمانبردارم سرورم و همیشه فقط همین حرف را تکرار میکند. پس کافیست که شما فقط آن چیزی را که دوست دارید طلب کنید تا غول چراغ جادو به شما بگوید فرمانبردارم سرورم و خواسته تان را برآورده کند. پس اگر دانسته یا ندانسته در مورد چیزی که نمیخواهید یا دوست ندارید ، حرف بزنید یا گله و شکایت کنید یا احساس ناراحتی کنید غول چراغ جادو باز هم میگوید:فرمانبردارم سرورم و همان رابرایتان فراهم میکند.

آرزو کن ، بطلب ، ایمان داشته باش ، دریافت کن.

آن چیزی را که میخواهید طلب کنید.( اکثر ما به خودمان اجازه نمیدهیم آن چیزی را که واقعاً دلمان میخواهد طلب کنیم.) کائنات به افکارشما پاسخ میدهد. برای دریافت شما باید خودتان را با آن چیزی که میخواهید همجهت کنید یعنی قدردان باشید و برای دریافت آن شور و اشتیاق داشته باشید.

اکثر افراد افکارشان را به عکس العمل نشان دادن به چیزی که وجود دارد صرف میکنند.(اگر به آن چیزی که هست نگاه کنید و حتی اگر آن را نخواهید یا از آن ناراضی باشید)و به آن فکر کنید، قانون جاذبه دوباره همان چیز را به شما میدهد.

بودا: هر آنچه هستیم نتیجه افکاری است که داشته ایم.

اگر به جای شکایت برای چیزهایی که دارید قدردانی کنید احساس بهتری پیدا میکنید و این باعث جذب چیزهای بهتری به سمتتان میشود.

وقتی چیزی را تجسم میکنید آن را پدید می آورید. پس موقع تجسم همیشه روی نتیجه پایانی متمرکز شوید. وقتی خود را در موقعیتی که دوست دارید تصور میکنید ، دیگر احساس نمیکنید که به آن چیز نیاز دارید بلکه احساس میکنید که آن چیز را دارید و آن احساس باعث مشود که کائنات همان موقعیت را برایتان پدید آورد.

اگر به دنبال حس لذت درونی ، بینش درونی و آرامش درونی بروید بقیه چیزها برایتان پدیدار میشود.

شما تنها کسی هستید که زندگیتان را می آفرینید چون هیچ کس دیگر نمیتواند برای شما فکر کند.این کار تحت کنترل خود شماست. اگر چیزی را که می بینید ٬ میخواهید در مورد آن بنویسید ، راجع به آن با دیگران حرف بزنید ، به آن فکر کنید و روی آن تمرکز کنید ولی اگر آنرا نمیخواهید در موردش با کسی حرف نزنید ، توجهتان را منحرف کنید.

کارل لی یونگ: با هر چه مقابله کنید ایستادگی میکند.

منابع بیشتری از آنچه که ما بخواهیم وجود دارد. بیشتر از آن چیزی که تصور کنیم خوبی ، عشق ، لذت و... هست که به همه برسد. اگر میگوییم دچار کمبودیم به خاطر آن است که بینش خود را گسترش نمیدهیم.

اگر جز بهترین را نپذیرید اغلب اوقات همان بهترین را دریافت میکنید.

آیا نتایجی را که به حال گرفته اید شایسته شما هستند؟

هنری فورد: چه فکر کنید که میتوانید و چه نمیتوانید در هر صورت حق با شماست.

ما منبع بی پایانی هستیم از احتمالات قابل ظهور و قدرت خداگونه ای برای عینیت بخشیدن به خواسته هایمان داریم.

هدف اصلی زندگی احساس و تجربه لذت است. شادی درونی جوهره موفقیت است. به دنبال خوشی خودتان بروید. خودتان را با چیزهایی که آرزو دارید تصور کنید.

دوک النیگتون: اگر چیزی دلم را نلرزاند هدفم نیست.

تصمیم بگیرید که چه میخواهید بعد روی آن تمرکز کنید. این فرآیند خلقت است. از لحظه ای که شروع میکنید به درست فکر کردن چیزی وجود دارد که شما را هدایت میکند و جهت را نشان میدهد.

بخواهید بهترین باشید. با لذت زندگی کنید. هیچ چیز از گذشته شما نمیتواند حق ویژه زندگی شاد شما را انکار کند و هیچ چیز در آینده نمیتواند به غیر از لذت و شادی را برایتان به ارمغان بیاورد.

یاد بگیرید فقط عالیترینها و بهترین ها را در تجارب و امور روزمره پیدا کنید. آنها را بارور کنید ، در موردشان فکر کنید بعد منتظر ادامه و وقوع آنها باشید.

چیزی نیست که شما بخواهید انجام بدهید بجز همان چیزی که خودتان میخواهید انجام بدهید.

پادشاه و سنگ

روزی پادشاهی سنگی نسبتا بزرگ را بر گذرگاهی باریک قرار داد به گونه ای که ارابه ها و گاری ها و حتی گاه پیاده ها برای گذر از آنجا مشکل داشتند . خود نیز به کمین نشست تا و اکنش مردم را ببیند . .

روزی پیرمردی روستایی از آنجا رد می شد و سنگ را دید . کوله بارش را زمین گذاشت و با زحمت زیاد سنگ را جابجا کرد و جاده را باز نمود ... ناگهان متوجه کیسه ای در زیر سنگ شد . کیسه را باز کرد . نامه ای بود و مقدار زیادی سنگهای قیمتی

.

در نامه نوشته شده بود این پاداش کسی است که به جای غر زدن و اعتراض کردن به رزو گار زحمت عوض کردن اوضاع را به خود می دهد

.

به نظر من داستان خیلی جالبی است . تعبیر های گوناگونی می توان از آن داشت .

من فکر می کنم پادشاه نماد خداست که گاه مشکلی (سنگ) را بر سر راه ما و یا جمعی از ما قرار می دهد .و خود به نظاره می نشیند . او هدفی را دنبال می کند .

بیشتر آدمها وقتی با مشکل مواجه می شوند به غر زدن و اعتراض کردن به زمانه و روزگار کفایت می کنند . اما تعداد کمی به جای حرف زدن به عمل رو می آورند و سنگ را از سر راه بر می دارند .

اغلب موقعیت های مطلوب ما در ورای مشکلات قرار دارند . ما رویاهای خود را دنبال می کنیم اما گاه متوجه نیستیم که آنها در زیر سنگهای سنگین سر راهمان نهفته اند .

مدتها گذشت همه با درد سر از کنار سنگ رد می شدند و فقط به غر زدن اکتفا می کردند

زندگی ترکیبی است از تناقض ها

روزی مردی از کنار جنگلی می گذشت مرد دیگری را دید که با اره ای کند به سختی مشغول بریدن شاخه های درختان است .

 پرسید ای مرد چرا اره ات را تیز نمی  کنی تا سریعتر شاخه ها را ببری . مرد گفت  وقت ندارم باید هیزم ها را تحویل بدهم  کارم خیلی زیاد است و حتی گاه شب ها هم کار میکنم تا سفارش ها را به موقع برسانم .  دیگر وقتی برای تیز کردن اره نمی ماند .

 

مرد داستان ما اگر گاهی می ایستاد و وقتی برای تیز کردن اره اش می گذاشت شاید دیگر با کمبود وقت مواجه نمی شد چون بدون شک با اره کند نمی توان سریع و موثر کار کرد .

حکایت بیشتر ما انسانها نیز همین است .

باید اندکی تامل کنیم . گاه ذهن ما بسیار درگیر کار یا تحصیل است و ما با فشار زیاد سعی در پیش کشیدن خود داریم .

گاه باید بایستیم و به درون خود رسیدگی کنیم و اره ذهن و روح خود را تیز کنیم

و البته همانطور که در پست قبلی گفتم گاه نیز برعکس باید از توجه بیش از حد به درون و به خویش پرهیز کنیم .

زندگی ترکیبی است از تناقض ها

پند چکاوک

مردی مرغ چکاوکی را به دام انداخت و خواست که او را بخورد . چکاوک که خود را اسیرمرد دید گفت ای بزرگوار تو در زندگی ات این همه مرغ و خروس و گاو و گوسفند خورده ای و از خوردن آن زبان بسته ها هرگز سیر نشده ای و از خوردن من هم سیر نخواهی شد مرا آزاد کن تا به جای آن سه پند به تو بدهم که در زندگی ات به دردت بخورند و با به کار گیری آنها نیکبخت شوی

.

و اما اولین پند این است که

هیچگاه سخن محال را باور نکن

مرد که از شنیدن اولین پند خوشنود شده بود چکاوک را رها کرد و چکاوک بر سر دیوار نشست و گفت پند دیگر اینکه

هرگز بر گذشته غم نخور و بر آنچه از دست داده ای حسرت نبر .

سپس ادامه داد . اما در بدن من مرواریدی گرد و گرانبها وجود داشت به وزن 300 گرم که با آزاد کردن من بخت خود و سعادت فرزندانت را بر باد دادی زیرا مانند آن در عالم وجود ندارد

.

مرد از شنیدن این سخن از حسرت و ناراحت

ی به خود پیچید و شیون کرد . چکاوک که حال او را دید گفت مگر نگفتم بر گذشته غم نخور و حسرت چیزی را که از دست دادی نبر ؟ و مگر نگفتم حرف محال را باور مکن من 100 گرم هم نیستم چگونه مرواریدی 300 گرمی در بدن ما جا می گیرد .

مرد که به خودش آمده بود خوشحال شد که چکاوک دروغ گفته و پرسید خوب پند سومت چیست ؟

چکاوک گفت

با آن دو پند چه کردی که سومی را به تو بدهم

از مثنوی معنوی

اصل عشق ورزیدن

پیر مردی فرزانه که تقریبا تمام عمر خود را با تقوا و پاکی زندگی کرده بود به خاطر بعضی اعمال ناشایست که در طول حیات خود بر زمین مرتکب شده بود باید دوره ای کوتا ه را در جهنم سپری می کرد ....او با ورود به جهنم از آنچه که در آنجا می دید شگفت زده شد .وسایل مدرن هوای خوب و خیابانهای پر از درخت و همه جا میز های پر از غذا به چشم می خورد .اما آدمها در جهنم به شدت گرسنه و لاغر بودند همه به نطر ترسناک می آمدند و این با وجود آن همه نعمت و امکانات عجیب می نمود ....او هنگامی که سر میز غذا نشست متوجه موضوع شد .

تمام چنگال ها 180 سانتیمتر درازا داشتند و قانون چهنم این بود که هر کس باید غذا ی خود را با چنگالی که از دسته گرفته است میل کند .کار مشکلی بود با اینکه چنگال از غذا پر می شد اما بر گرداندن آن به دهان تقریبا غیر ممکن بود

.

با گذشت زمان پیر مرد دوره ی خود را سپری کرد و محکومیتش به آخر رسید و با حال نزار روانه ی بهشت شد .

او از دیدن وضعیت بهشت بسیار شگفت زده شد ......همه چیز مانند جهنم نو و مدرن بود حتی چنگالهای غذا خوری 180 سانتیمتری . تنها تفاوت در آدمها بود آنها همه سالم و شاداب بودند و همه با شادمانی می خندیدند .........او از خود پرسید چطور ممکن است ......در بهشت همه چیز مثل جهنم است پس چرا آدمها تفاوت دارند . حتی قانون غذا خوردن هم مانند جهنم بود .

هنگامی که زنگ غذا به صدا درامد و همه سر میزها نشستند او پاسخ خود را دریافت .........هر کس یک چنگال بلند برداشت آنرا از غذا پر کرد و با آن به شخص مقابل خود غذا داد...................... آنها داشتند اصل عشق ورزیدن را می آموختند اصلی که ساکنان چهنم از آن بی خبرند .

وقت شناسی

در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود. در روز موعود، سیاستمدار تاخیر داشت و بنابرین کشیش تصمیم گرفت کمی‌ برای مستمعین صحبت کند. پشت میکروفن قرار گرفته و گفت: ۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم.انگار همین دیروز بود.راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت.





او به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌، زنا با محارم و هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد. آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است ولی‌ با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بوده‌ام و این شهر مردمی نیک دارد. در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد. در ابتدا از اینکه تاخیر داشت عذر خواهی‌ کرد و سپس گفت که به یاد دارد که زمانیکه پدر پابلو وارد شهر شد، او اولین کسی‌ بود که برای اعتراف مراجعه کرد.



قانون کامیون حمل زباله

روزی  سوار یک تاکسی شدم   تا به فرودگاه بروم ما داشتیم در خط عبوری صحیح رانندگی

   می کردیم که ناگهان یک  ماشین درست در جلوی ما از جای پارک بیرون پریدراننده تاکسی  

  محکم ترمز  گرفت. ماشین  سر خورد، و دقیقاً به فاصله چند  سانتیمتر از اون ماشینمتوقف شد

 

راننده  اون ماشین سرش را ناگهان  برگرداند و شروع کرد به  فریاد  زدن. .  راننده تاکسی ام فقط
لبخند زد و برای آن شخص دست تکان  داد.   

   منظورم این است که او واقعاً  دوستانه برخورد کرد. بنابراین  پرسیدم:   "چرا شما   آن رفتار  را   کردید؟     آن شخص نزدیک بود ماشین   تان را از بین ببرد و ما را به  بیمارستان بفرستد!"  

   در آن هنگام  بود که راننده تاکسی  درسی  ا به   من داد که اینک به آن می  گویم: "قانون کامیون حمل   زباله."   

  او  توضیح داد که بسیاری از افراد  مانند کامیون های حمل زباله هستندآنها سرشار از آشغال،   ناکامی، خشم، و ناامیدی در  اطراف می گردند.     وقتی آشغال در  اعماق وجودشان تلنبار می شود،    به جایی احتیاج دارند تا آن را  تخلیه کنند و گاهی اوقات روی شما  خالی می کنند.    

  به  خودتان نگیرید. فقط لبخند بزنید،  دست تکان بدهید، برایشان آرزوی   خیر بکنید، و بروید.    

   آشغال  های آنها را نگیرید وبه  افراد دیگر ی در سرکار، در منزل،  یا توی خیابان ها  پخش کنید  

  حرف  آخر این است که افراد موفق اجازه  نمی دهند که کامیون های آشغال  روزشان را  خراب   کنندزندگی  کوتاه تر از آن  است که صبح  ها با تأسف   از خواب برخیزید،  

   از این رو  "افرادی را که با شما خوب رفتار  می کنند را  دوست  داشته باشید و برای آنهایی که  رفتار مناسبی ندارند دعا   کنید

شک نحوه تجزیه و تحلیل آدمی را عوض می کند

مردی صبح از خواب بیدار شد ودید تبرش ناپدید شده، شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد . برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت.

متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد مثل یک دزد راه می رود، مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ می کند. آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه اش برگردد لباسش را عوض کند و نزد قاضی برود و از او شکایت کند.

اما همین که وارد خانه شد تبرش راپیدا کرد . زنش آن را جابه جا کرده بود . مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه میرود ،حرف میزند و رفتار می کند.

آئین خوشبختی

۱ـ کار ما خوب کردن انسانها نیست کار ما خوب دیدن انسانهاست.

۲ـ الهی ! از تو سپاسگزاریم که به ما آموختی تا بدیگران چیزی گرانبهاتر از مال و ثروت ببخشیم و آن سخاوت در کلام محبت آمیز است پس ما را آنقدر توانگر کن تا بتوانیم هنگام رسیدن به دیگران در بخشیدن کلام محبت آمیز سخاوتمند باشیم.

۳ـ بزرگترین هدیه لبخند است چرا که می توان آنرا به همه کس تقدیم کرد.

۴ـ تو همانی که می اندیشی پس اندکی به خود لطف کن و بزرگ بیاندیش.

۵ ـ اگر کسی از ما به بدی یاد کرد ما از او به نیکی یاد کنیم.

۶ـ بزرگی در بیشتر دستور دادن به دیگران نیست بزرگی در بیشتر خدمت کردن به دیگران است.

۷ـ برای رسیدن به شهر موفقیت حتما باید از پل شکست گذشت.

۸ـ مانیامده ایم که بگوئیم ما خوب هستیم ما آمده ایم که بگوئیم دیگران خوب هستند.

۹ـ یک رهبر بزرگ بیشتر ازآنکه کاری کند تا دیگران به توانائیهای وی ایمان آورند بیشتر کاری می کند تا دیگران به توانائیهای خویش ایمان آورند.

۱۰ـ اگر کسی ما را به شاگردی قبول کرد ما او را به استادی قبول خواهیم کرد.

۱۱ـ پنج ویتامین ضروری برای کودکان:۱)ویتامین محبت۲)ویتامین توجه۳)ویتامین تحسین۴)ویتامین قدردانی۵)ویتامین احترام.

۱۲ـ همیشه همسرت را به یک شاخه گل.در کنارش نشستن و نیکوترین سخنان میهمان کن.

۱۳ـ مشکلات را مانند بدی ها رها کن و به راه حل ها بیاندیش.

۱۴ـ هر که را بینیم لبخندی زنیم.

۱۵ـ افکار بزرگ خیلی زود باعث بزرگی صاحبش می شود.

۱۶ـ گذشته را خواب کنید آینده را بیدار کنید و حال را پیدا کنید.

۱۷ـ اگر کسی ما را درک نکرد ما دیگران را درک کنیم.

۱۸ـ خود را دوست بداریم همانگونه که خداوند ما را دوست دارد.

۱۹ـ کار ما درست کردن انسانها نیست کار ما درست دیدن انسانهاست.

۲۰ـ الهی! به ماآنقدر بزرگی عنایت فرما تا بتوانیم حتی در زمانیکه کاملا حق با ماست و دیگران اشتباه می کنند به آنان اجازه دهیم تا آبرویشان را حفظ کنند.

۲۱ـ شکست ضروری ترین وسیله برای پیروزیست.

۲۲ـ اگر کسی از ما به کوچکی یاد کرد ما از او به بزرگی یاد کنیم.

۲۳ـ بزرگی در پیدا کردن بدی ها در رقیب نیست بزرگی در پیدا کردن خوبی ها در رقیب است.

۲۴ـ بزرگی یک رهبر به تعداد کسانی نیست که به وی خدمت می کنند بلکه به تعداد کسانی است که وی به آنها خدمت می کند.

۲۵ـ ریاست در دستور دادن به زیر دستان نیست ریاست در خدمت کردن به زیر دستان است.

۲۶ـ اگر کسی ما را به دوستی قبول کرد ما او را به خویشاوندی قبول خواهیم کرد.

۲۷ـ از قلعه وجودت بوسیله قویترین سربازت یعنی تفکر مثبت محافظت کن.

۲۸ـ انسان بدون هدف به مانند ماشین بدون فرمان می ماند.

۲۹ـ راز ثروت بیشتر در خدمت بیشتربه دیگران نهفته است.

۳۰ـ راز خوشبختی بیشتر در بیشتر خوشبخت کردن دیگران پنهان است.

۳۱ـ اگر کسی ما را غمگین کرد ما او را شاد کنیم.

۳۲ـ دنیای بیرونی انسان تجلی افکار درونی اوست.

۳۳ـ کار ما بهتر کردن انسانها نیست کار ما بهتر دیدن انسانهاست.

۳۴ـ الهی! ما را از نادانی تکبر دور کن تا بتوانیم به افکار.رفتار.احساسات و سخنان دیگران ارزش و احترام بگذاریم.

۳۵ـ یاد بگیریم که یاد بگیریم.

۳۶ـ بزرگی یک رهبر به تعداد کسانی نیست که به وی احترام می گذارند بلکه به تعداد کسانی است که وی به آنها احترام می گذارد.

۳۷ـ خود را آنقدر بزرگ کن تا خطای دیگران در مقابل تو کوچک شود.

۳۸ـ هدف به زندگی معنا می بخشد.

۳۹ـ شکست دروازه پیروزیست.

۴۰ـ اگر کسی در مازشتی دید ما در او زیبایی ببینیم.

۴۱_ خود را باور داریم همانگونه که خداوند ما را باور دارد.

۴۲ـ ریاست در نشان دادن توانا ئی های خود به زیردستان نیست ریاست در نشان دادن توانا ئی های زیر دستان به خود است.

۴۳ـ بزرگی در دیدن زشتی ها در دیگران نیست بزرگی در دیدن زیبایی ها در دیگران است.

۴۴ـ  محبت سرچشمه  همه برکات است.

۴۵ـ الهی! ما را آنقدر توانگر کن تا بتوانیم در هنگام رسیدن بدیگران در بخشیدن کلام محبت آمیز سخاوتمند باشیم.

۴۶ـ تفکر مثبت همچون بالنیست که مسافرش را به اوج می برد.

۴۷ـ زنگ موفقیت را با تفکر مثبت به صدا در آور.

۴۸ـ هرگز با رد کمک به دیگران بازوان  محبت خویش را ضعیف مکن.

۴۹ـ الهی! به ما دانایی درک دیگران عنایت فرما تا بتوانیم آنان را بی هیچ قید و شرطی دوست بداریم و همانگونه که تو آفریدی به قلب خود راه دهیم.

۵۰ـ افکار بزرگ چون نهالیست که صاحبش را روز بروز بزرگ و بزرگتر می کند.

 ۵۱) شکست سکوی پیروزیست.

۵۲)اگر کسی ما را نفرین کرد ما او را دعا کنیم.

۵۳)تفکر مثبت پله موفقیت است.

۵۴)صمیمیت شاهراه موفقیت است.

۵۵) الهی! به ما آنقدر قدرت عنایت فرما تا بتوانیم دیگران را هنگامی که مرتکب خطا می شوند ببخشیم.

۵۶)پیروزی فرزند شکست است.

۵۷)ما نیامده ایم که بگوئیم ما بزرگ هستیم ما آمده ایم که بگوئیم دیگران بزرگ هستند.

۵۸) پس انداز راهی روشن بسوی توانگریست.

۵۹)الهی! به ما آنقدر توانایی عنایت فرما تا بتوانیم مچ دیگران را هنگام کار خوب بگیریم.

۶۰)بزرگی در آشکار کردن خطای دیگران نیست بزرگی درپوشاندن خطای دیگران است.

۶۱) گفتن همیشگی دوست دارم به همسرخود به مانندنور خورشید است که سردی روابط را به گرمی سوق می دهد.

۶۲) یک رهبربزرگ بیشتر از آنکه در جلوی ملتش   حرکت کند در کنار آنان حرکت می کند.

۶۳) ورزش بهترین داروی سلامتیست.

۶۴) رمز دوست داشتن دیگران درک آنان است.

۶۵) افراد موفق چون کوه استوار و چون فنر انعطاف پذیرند.

۶۶)شکرانه توانگری گرفتن دستان نیازمندان است.

۶۷) هرگز محبت خود بدیگران را در معرض فروش مگذارید!چراکه هیچ کسی آنقدر ثروتمند نیست که بتواند آنرا بخرد پس آنرا به رایگان بدیگران ببخشائید.

۶۸) ریاست در دستور دادن به زیر دستان نیست ریاست در خدمت کردن به زیر دستان است.

۶۹) بزرگترین مسئولیتی که خداوند بر دوش انسانها گذاشته همانا پذیرفتن مسئولیت کارهای خویشتن است.

۷۰) سریعترین راه برای تغییر دنیا تغییر خویشتن است.  

۷۱)الهی! به ما آنقدر شجاعت عنایت فرما تا بتوانیم هنگامی که نسبت بدیگران مرتکب خطا می شویم از آنان پوزش بطلبیم 

۷۲)دنیای ما آئینه افکار ماست 

۷۳)شکرانه توانگری گرفتن دستان نیازمندان است 

۷۴)بزرگی در دیدن زشتی ها در رقیب نیست بزرگی در دیدن زیبایی ها در رقیب است 

۷۵)تفکر مثبت همچون هواپیمایست که سریعا شما را به موفقیت می رساند 

۷۶)هرگز با نگرش منفی نسبت به دیگران خود را محروم از استفاده از توانایی های آنان نکنید 

۷۷)همانا!محتاج ترین انسانها به محبت کسانی هستند که محبت خویش را از دیگران دریغ می دارند 

۷۸)قدردانی از دیگران به مانند درختیست که به صاحبش میوه های بسیار می بخشد 

۷۹)همیشه بیشترین موفقیت ها نصیب کسانی می شود که بیشترین شکست ها را تجربه کرده اند 

۸۰)در انتظار چه نشسته اید؟موفقیت یا شکست؟فقر یا ثروت؟ شادی یاغم؟دنیا در کمال سخاوت آنها را به شما خواهد بخشید 

۸۱)ما نیامده ایم که بگوئیم ما کسی هستیم ما آمده ایم که بگوئیم دیگران کسی هستند 

۸۲)اگر کسی برای ما شمعی آورد ما برای او چراغی خواهیم برد 

۸۳)شکرانه جوانی احترام به سالمندان است 

۸۴)تشنگی جسم با آب و تشنگی روح با محبت سیراب می گردد 

۸۵)راستی به اعتبار و اعتبار به ثروت شما می افزاید 

آئین خوشبختی

تخلیه ذهن از مشکلات و گناه

روزی دو راهب بودایی از روستایی می گذشتند . آنها به نهری رسیدند که در اثر بارندگی اکنون پر آب شده بود و دختر جوانی را دیدند که سعی می کرد به آن سوی نهر برود اما می ترسید که لباسهایش خیس شود یکی از راهبان بدون اینکه حرفی بزند دختر جوان را بغل کرد و با خود به آن سوی رودخانه برد و سپس او را زمین گذاشت و دو راهب به راه خود ادامه دادند 

یکی دو ساعت در سکوت گذشت و راهب دوم همچنان در فکر بود تا اینکه لب به سخن باز کرد و به دوستش گفت تو چطور توانستی این کار را بکنی ما راهب هستیم و تماس با زنان برای ما بسیار بد است

راهب اول لبخندی زد و گفت من آن دختر را همانجا کنار رودخانه هم از بغلم و هم از ذهنم پایین گذاشتم اما تو او را تا الان در ذهن خود نگه داشته ای حال بگو کار کداممان بد تر است

وقتی مشکل یا ناراحتی پیش می آید ما اغلب تا مدتها فکر و ذهن خود را مشغول آن می کنید تا حدی که حتی شب خوابمان نمی برد . .

اگر بتوانیم همچون راهب اول تصاویر اتفاقات را از ذهنمان خارج کنیم به آسودگی بیشتری می رسیم . .

در یک فیلم شاد یا کمدی با اینکه می دانیم اتفاقات فیلم واقعی نیستند با این حال روی احساس ما تاثیر می گذارند و یک فیلم غمگین هم ما را غمگین می کند هر چند می دانیم کسی واقعا آسیب ندیده .

برای ذهن فرقی نمی کند که تصاویری که به آن می دهیم واقعی باشند یا غیر واقعی . مربوط به گذشته باشند یا حال یا آینده . ذهن کار خود را انجام می دهد و فرمول خود را دارد .

تصاویر خوب و زیبا حال ما را خوب می کند و تصاویر بد و زشت حال ما را بد .

پس اگر در حال مرور تصاویر وقایع نامطلوب گذشته هستید یادتان باشد که در حال خراب کردن خانه درون خود هستید درست مثل کسی که در خانه خود آتش روشن کند و خانه را با دود سیاه کند

عواطف انسان مستقیما تحت تاثیر تصاویر است چه تصویر یک اتفاق باشد که در حال رخ دادن است چه تصاویر تلویزیون و چه تصاویر اتفاقات گذشته که در ذهن خود مرور می کنیم

معمولا فکر مشکل بیشتر از خود مشکل باعث رنجش ما می شود

قضاوت

شبی در فرودگاه زنی منتظر پرواز بود و هنوز چند ساعتی به زمان پروازش مانده بود. او برای گذراندن وقت به کتابفروشی فرودگاه رفت, کتابی خرید و سپس پاکتی کلوچه خرید و در گوشه ای نشست. او غرق مطالعه کتاب بود که ناگاه متوجه مرد کنار دستی اش شد که بی هیچ شرم و حیایی یکی دوتا از کلوچه های پاکت را برداشت و شروع به خوردن کرد. زن برای جلوگیری از بروز ناراحتی مساله را نادیده گرفت

زن به مطالعه کتاب و هراز گاهی خوردن کلوچه ها ادامه داد و به ساعتش نگاه کرد. در همین حال,

به ازای هر کلوچه ای که زن از توی پاکت برمی داشت, مرد نیز یکی بر می داشت. وقتی که فقط یک کلوچه داخل پاکت مانده بود زن متحیر ماند که چه کند. مرد درحالی که تبسمی بر چهره اش نقش بسته بود, آخرین کلوچه را از پاکت برداشت و آن را نصف کرد

مرد در حالیکه نصف کلوچه را به زن تعارف می کرد, نصف دیگر را در دهانش گذاشت و خورد. زن نصف دیگر را از دست او قاپید و پیش خود اندیشید « دزد » بی چشم و روی کلوچه داشت پاکت او را خالی می کرد. زن با گذشت زمان هر لحظه بیش از پیش خشمگین می شد. او پیش خود اندیشید:« اگر من آدم خوبی نبودم بی هیچ شک و تردیدی حسابش را کف دستش گذاشته بودم!!! » . :« این نه تنها دزد است, بلکه بی ادب هم تشریف دارد. عجب! حتی یک تشکر خشک وخالی هم نکرد! » . !!!

زن در طول عمرش به خاطر نداشت که اینچنین آزرده خاطر شده باشد, به همین خاطر وقتی که بلندگوی فرودگاه پرواز به مقصد او را اعلام کرد, از ته دل نفس راحتی کشید. سپس وسایلش را جمع کرد و بی آنکه حتی نیم نگاهی به دزد نمک نشناس بیافکند, راه خود را گرفت و رفت

زن سوار هواپیما شد و در صندلی خود جا گرفت. سپس دنبال کتابش گشت تا چند صفحۀ باقی مانده را نیز بخواند و کتاب را تمام کند. همین که دستش را در کیفش برد, از تعجب در جایش میخکوب شد. پاکت کلوچه هایش در مقابل چشمانش بود

زن با یاس و ناامیدی, نالان به خود گفت

. :« پس پاکت کلوچه مال آن مرد بوده و این من بودم که از کلوچه های او می خوردم! » دیگر برای عذرخواهی دیر شده بود. حزن و اندوه سراسر وجود زن را قرا گرفت و فهمید که« بی شرم, بی ادب, نمک نشناس و دزد, خود او بوده است

داستان الاغ و پیرمرد(درس گرفتن از مشکلات)

کشاورزی الاغ پیری داشت که یه روز اتفاقی تو ی یک چاه بدون آب میفته . کشاورز هر چه سعی کرد نتونست الاغ رو از تو چاه بیرون بیاره . برای اینکه حیون بیچاره زیاد زجر نکشه کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتن چاه رو با خاک پر کنن تا هم الاغ زود تر بمیره و هم چاه خشک پر بشه . . .

مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاکهای روی بدنش رو می تکوند و زیر پاش می ریخت و وقتی خاک زیر پاش بالا می آمد سعی میکرد از خاکهای زیر پاش بالا بره

روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا اومدن ادامه داد تا اینکه به لبه ی چاه رسید و از چاه بیرون اومد

...............................................................................

گاه مشکلات زندگی مثل تلی از خاک بر سر ما میریزند و ما مثل همیشه دو اتنخاب داریم . اول اینکه اجازه بدیم مشکلات ما رو زنده به گور کنن و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود

شکر گزاری در مشکلات

داستان لقمان حکیم و غلام را احتمالا همه شنیده ایم . روزی لقمان حکیم در کشتی سفر می کرد. تاجری و غلامش نیز در آن کشتی بودند . غلام بسیار بی تابی و زاری می کرد و از دریا می ترسید . مسافران خیلی سعی کردند او را آرام کنند اما توضیح و منطق راه به جایی نمی برد .ناچار از لقمان حکلیم کمک خواستند و لقمان گفت که غلام را با طنابی ببندند و به دریا بیاندازند . آنان این کار را کردند و غلام مدتی دست و پا زد و آب دریا خورد تا اینکه او را بالا کشیدند . آنگاه او روی عرشه کشتی نشست عرشه را بوسید و آرام گرفت .

این حکایت همه ماست هنگام مشکلات و ناملایمت ها ناله می کنیم و غر می زنیم و غمگین می شویم .

خانمی از اینکه نامزدش او را بی دلیل رها کرده بود دچار افسردگی و نا امیدی شده بود و خشم و سر خوردگی در درونش موج می زد از او پرسیدم عزیز ترین چیز زندگیش چیست گفت برادرش . گفتم تصور کن برادرت را از دست داده ای . گفت بلافاصله خود کشی می کند . به او گفتم پس حالا خدا را شکر کن و خوشحال باش که او هست و اینقدر سخت نگیر .

دوستی داشتم که در تصادف رانش شکسته بود و پایش را به سقف آویزان کرده بودند . من نمی دانستم که یک میخ از استخوان بالای مچ پا می گذرانند و طناب را به آن میخ می بندند . دوستم می گفت دکتر میخ (یا میله مخصوص ) را بدون بیهوشی در استخوان پایش کوبیده و فرو کرده . از او پرسیدم چگونه درد آن را تحمل کردی گفت دردی حس نکردم . درد استخوان رانم آنقدر زیاد بود که هیچ درد دیگری را حس نمی کردم .

ما هنگام درد و رنج اگر به درد های بزرگتری دچار شویم مشکل فعلیمان را از یاد خواهیم برد . پس پیش از اینکه خداوند حکیم ما را به درون دریا بیاندازد زندگی را بخاطر آنچه که داریم سپاس گذار باشیم و نگذاریم ناراحتی و غصه ما را فلج کند

به قول حافظ : با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام  ..... نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش

هفت نظر گاندی

از نظر گاندی هفت موردی که بدون هفت مورد دیگر خطرناک هستند:

 

1-ثروت، بدون زحمت

2-لذت، بدون وجدان

3-دانش، بدون شخصیت

4-تجارت، بدون اخلاق

5-علم، بدون انسانیت

6-عبادت، بدون ایثار

7-سیاست، بدون شرافت

 

این هفت مورد را گاندی تنها چند روز پیش از مرگش بر روی یک تکه کاغذ نوشت و به نوه‌اش داد.   

ادب؛ نگینی بر انگشتری اخلاق

انسان مخلوقی است اجتماعی که ناگزیر است از ارتباطات و معاشرت با یکدیگر. برای رفع نیازهای خود همه به یکدیگر نیازمندیم و این نیاز باعث شده که آحاد جامعه در طول زندگی خود با یکدیگر مرتبط و وابسته باشند و در رفع نیازهای همدیگر بکوشند........

ادامه مطلب ...

تهذیب نفس با اخلاق عملی

سوالات و پاسخ هایی درباره تهذیب نفس و ....

ادامه مطلب ...

نامه یک معلم اخلاق

جوانی به معلم اخلاقی نامه ای نوشته بود و از او خواسته بود که برای قدم برداشتن در راه کمال چه عملی انجام دهد؟ جواب نامه داده شد، بعد از دریافت نامه به منزل ما آمد، گفتم: آیا عطشت مرتفع شده؟ گفت: نه، من نامه نوشتم، ولی جواب خیلی مختصر بود.گفتم چه بود؟ گفت: جواب این جمله بود: راه رسیدن به کمال دوچیز است: تعبد و تجنب; یعنی انسان عبادت خدا را بکند و ازگناه پرهیز بکند، همین و بس. من شرفیاب محضر مبارک آن عارف و آن معلم اخلاق شدم و عرض کردم:شما جواب نامه را به اختصار نوشته اید. فرمود: چه نوشته ام؟ من عین عبارت نامه را خواندم. فرمود: همین است،غیر از این چیز دیگری نیست. البته اصل این سخن از مرحوم میر داماد است و به ملا صدرا در همان جلسه اول گفت: راه رسیدن به کمال، فقط بندگی حضرت حق است.

حبّ الهی، معیار ارزش ها

در بیان ویژگی های اخلاقی مؤمنان

ادامه مطلب ...

انتخاب صحیح الکترود برای کار

انتخاب صحیح الکترود برای جوشکاری بستگی به نوع قطب و حالت ...

ادامه مطلب ...

تاریخچه جوشکاری

چون احتیاجات بشر ، اتصال و جوش در همه موارد را خواستار بوده است، ....

ادامه مطلب ...

رسم درست مهمانی

رسم غلط در باب میزبان و میهمان....

رسم غلط در باب میزبان و میهمان

قرآن در اینجا به ما می‏گوید نه رودربایستی بیجا از افراد داشته باشید و نه نازک نارنجی باشید و بیخود به شما بربخورد، اگر می‏خواهید به خانه کسی وارد شوید چنانچه قبلا از شما دعوت کرده‏اند و وقت گرفته‏اید داخل می‏شوید و اگر بدون اطلاع قبلی درخانه کسی را می‏زنید، معنایش این است که من می‏خواهم داخل خانه تو شوم، صاحبخانه اگر در شرایطی قرار گرفته که نمی‏تواند بپذیرد، بدون رودربایستی بگوید من در منزل هستم - نه اینکه نیستم - ولی متاسفانه الآن کار دارم و نمی‏توانم شما را بپذیرم (خیلی اتفاق می‏افتد که انسان کار لازمی دارد و آن کسی که آمده کار چندان لازمی ندارد)، تو که از من وقت نگرفتی، حالا برو و یک وقت دیگری بیا، و این را صریح بگوید. اگر صاحبخانه صریح گفت، او هم باید آنقدر شهامت و شجاعت و مردانگی داشته باشدکه بدش نیاید.

رسم غلط در جامعه ما در باب مهمان و میزبان

اما امروز شما می‏بینید که کار بر عکس است: نه صاحبخانه آن شهامت و صراحت و صداقت را دارد که بگوید من کار دارم و نمی‏توانم تو را بپذیرم، و نه آن کسی که وارد می‏شود آنقدر انسانیت دارد که اگر صاحبخانه گفت تو را نمی‏پذیرم، به او برنخورد، و لهذا الان در جامعه ما رسم بر این است که یکی از این سه حالت رخ می‏دهد:

حالت اول: این است که صاحبخانه به دروغ به بچه‏ها می‏گوید بگوئید نیست، یعنی گناه کبیره مرتکب می‏شود. این که می‏گوید «در خانه نیست»

دروغ است و دروغ گناه کبیره است.

حالت دوم «توریه»: کنند و حال آنکه توریه در جایی است که دروغ لازم است یعنی از نگفتنش مفسده برمی‏خیزد، مثل‏این که کسی آمده و یک کاردی هم به دست دارد و می‏خواهد [ به ناحق ] کسی را بکشد و می‏پرسد فلان کس اینجاست یا نه؟ باید گفت اینجا نیست. در اینجا می‏گویند برای اینکه عادت به دروغ گفتن نکنی در دلت غیر از آن چیز را خطور بده، بگو «نیست» و در دلت خطور بده که در «اینجا» نیست. نه اینکه انسان هر دروغی که دلش می‏خواهد بگوید و توریه کند! به بچه‏ها می‏گوید «بگویید نیست، ولی بچه‏ها!وقتی می‏گویید نیست یعنی در این درگاهی اتاق نیست».اینجا که می‏توانی راست بگویی چرا توریه می‏کنی؟ بگو هستم ولی نمی‏توانم بپذیرم.

روزی ملا نصر الدین، مهمانی را همراه خود تا در خانه آورد و خود به داخل خانه رفت. زنش با او دعوا کرد که چرا مهمان آوردی و ما چیزی نداریم که به او بدهیم و کار بدی کردی (مثل اغلب زنها که همیشه در این امور تحکم می‏کنند). ملا گفت چه بکنم؟ گفت من که اصلا پذیرایی نمی‏کنم. درماند که چه کند. به بچه‏ها گفت بروید بگویید ملا در خانه نیست. مهمان گفت ما با هم آمدیم. در اینجا ملا خودش صدایش را بلند کرد و گفت: شاید خانه دو در داشته و از آن در دیگر بیرون رفته است!

اغلب در این جور موارد، کارها ملا نصر الدین است، یعنی وقتی می‏آیند می‏گویند «آقا نیست» خود مهمان می‏فهمد که دروغ می‏گوید، چون وقتی یک کسی دم در می‏آید و می‏گوید بروم ببینم آقا خانه هست یا نه، معلوم است تو که از داخل خانه می‏آیی می‏دانی هست یا نه، این «بروم ببینم آقا خانه هست یا نه» یعنی بروم ببینم آقا می‏گوید که راستش را بگویم یا دروغش را بگویم. قضیه این جور است، و تعجب است، با اینکه همه می‏دانند، مهمان می‏داند میزبان هم می‏داند، باز هم این دروغ تکرار می‏شود!

۱) پس یک شکل قضیه این است که یک دروغ گفته می‏شود.

۲) یک شکل دیگر قضیه این است که صاحبخانه می‏گوید:

«بفرمایید»،خیلی هم نفاق به خرج می‏دهد: خیلی خوش آمدید! صفا آوردید!اما در دلش دائما فحش می‏دهد که این چه بلایی بود که این ساعت رسید، ما هزار کار داریم، عجب مردم بی‏تربیت بی‏ادبی هستند، چه خروسهای بی‏محلی و چه مزاحمهایی! بعد هم که مهمان بیرون رفت جلوی زن و بچه‏اش صد تا فحش می‏دهد.

دیگر آن بچه چه از آب در می‏آید! بچه‏ای که می‏بیند پدرش اینقدر شهامت ندارد که به مهمان بگوید «آقا من نمی‏توانم تو را بپذیرم» و جلوی مهمان خیلی کوچک و بزرگ می‏شود و خوش آمد می‏گوید وپشت سرش فحش می‏دهد.

حالت سوم: قضیه این است که میزبان و صاحبخانه کارش را خوب انجام می‏دهد و دم در می‏آید می‏گوید «آقا من متاسفم از اینکه نمی‏توانم شما را بپذیرم، الآن کار واجبی دارم» یا یک نفر رامی‏فرستد که به او بگوید من الآن کار لازمی دارم و نمی‏توانم شما رابپذیرم. صاحبخانه کارش خوب است، ولی ضعف اخلاق، مال وارد و مهمان است [ زیرا ] به او برمی‏خورد، هر جا که می‏نشیند می‏گوید در خانه فلان کس رفتم و مرا نپذیرفت، نمی‏گوید من با اجازه قبلی نرفته بودم، نمی‏گوید او که نپذیرفت عذر داشت. تو باید بنا رابگذاری بر این که او عذر داشته، و باید خوشت بیاید که میزبان تو یک شخص با شهامت و صریحی بوده که به تو دروغ نگفت و راستش را گفت. این هم شکل سوم.

آنچه [ امروز ] عمل می‏شود یا آن دو شکل است [ مربوط به ] میزبان و یا این یک شکل است مربوط به مهمان.

ولی شکل چهارم که اسلام آن شکل را می‏پسندد دیگر درجامعه ما وجود ندارد، و آن این است که اگر میزبان وقت ندارد ونمی‏تواند او را بپذیرد، در کمال صراحت بگوید «آقا معذورم، نمی‏توانم شما را بپذیرم» و مهمان هم بدون اینکه به او بربخورد برگردد و برود. قرآن این شکل چهارم را دستور می‏دهد، می‏فرماید «و اذا قیل لکم ارجعوا فارجعوا» و اگر به شما گفتند نمی‏توانیم شمارا بپذیریم، برگردید «هو ازکی لکم» این برایتان پاکتر است - این شکل چهارم از آن سه شکل برایتان بهتر است - «و الله بما تعملون علیم» خدا به کارهای شما آگاه و داناست.

قرآن فرمود اگر به خانه‏ای غیر خانه خودتان رفتید بدون اجازه وارد نشوید (خانه یعنی محل سکونت). آیا هر محل سکونتی و جایی که انسانهایی در آن هستند [ همین حکم را دارد ] ؟اگر من می‏خواهم وارد یک مغازه شوم اول باید پشت در بایستم و اجازه بگیرم و بعد وارد شوم؟ یا اگر کسی می‏خواهد داخل یک پاساژ بشود باید اجازه بگیرد و وارد شود؟ برای ورود به یک کاروانسرا یا یک آسیا [ بایداجازه گرفت ] یا این امر اختصاص دارد به خانه‏های مسکونی یعنی محل زندگی خصوصی؟ قرآن می‏فرماید این حکم مربوط به محل زندگی خصوصی است و لو محل کار خصوصی، ولی اماکن عمومی این حکم را ندارد، در اماکن عمومی که در باز است برای عموم، دیگر نیازی به اجازه گرفتن نیست.

آ

چه ارتباطی میان قانون و اخلاق وجود دارد؟

تعبیری که فرد از قانون دارد لزوماً تعبیری را که از اخلاق دارد، تحت تأثیر قرار خواهد داد و بالعکس. با توجه به عدم توافق در مورد معنی «اخلاق»، تلاش هایی که به منظور کشف چگونگی ارتباط اخلاق با «قانون» (که خود نیز مفهوم کامل و واضحی نیست) انجام می شود، تنها به ابهامات بیشتر منتهی می شود.قانون و اخلاق یک بسته را تشکیل می دهند که به هر حال با هم مرتبطند. هنگامی که «کانت» سعی می کند وظیفه قانونی و کارکرد آن را توضیح دهد، بیشتر به همان منابع فکری اشاره می کند که در بحث در مورد وظایف اخلاقی بر آنها تکیه دارد. وی تأکید دارد که قانون باید برای همه یکسان باشد. باید منطق پشت قانون و همین طور مجازات قانون شکنی برای شهروندان قابل لمس باشد.

از نظر کانت قانون به شکل مجموعه ای از محدودیت های برونی و اخلاق به شکل محدودیت های درونی که بر رفتار اعمال می شوند، عمل می کند. تعبیر کانت در مورد «خود قانونگذار» بودن اشخاص وقتی که پای اخلاق در میان باشد، بسیار بجاست. با وجود این، باز هم به سازوکار عقاید و منافعی که مثلاً در «بیواتیک» (زیست اخلاق) وجود دارد، اشاره ای ندارد. بیماری را در نظر بگیرید که تقاضایش برای خودکشی به کمک بیمارستان، رد می شود. اگر بخواهیم خود را به شرایط قانونگذاری کانت محدود کنیم، در درک بزرگی این مسئله فلسفی با چالش مواجه خواهیم شد.

در شرایطی که تناقض علنی بین اخلاق و قانون وجود دارد، فرد چه باید بکند؟

کانت در زمانی زندگی می کرد و می نوشت که اعتراض به غیراخلاقی بودن یک قانون، از حمایت اجتماعی امروز بی بهره بود. شاید امروز دیگر کسی قدر آن را نداند که فرد از نظر اخلاقی مکلف است در برابر قوانین غیراخلاقی بایستد. آنچه کاملاً واضح نیست این است که چگونه باید یک قانون اخلاقی را از یک قانون غیراخلاقی تمییز دهیم.قانون فعلی تلاش چندانی برای مشخص کردن وظایف فردی ما در برابر یکدیگر، مثلاً اینکه چه کاری باید برای هم انجام دهیم، نمی کند. در عوض، قانون بیشتر معطوف به مقرراتی است که می گوید چه کار نباید بکنیم، یا چه کاری را نباید در حق هم انجام دهیم. اخلاق نیز از این نظر تفاوتی با قانون ندارد. وظیفه اصلی فرد این است که دیگران را به اختیار خود رها کند.

در مـواردی تکلیـف قانونی با تکلیف اخلاقی در تناقض است. قانون و اخلاق به زن و شوهری می مانند که نه می توانند با هم زندگی کنند و نه جدا از هم باشند و ما هم اختلافات همیشگی آنها را پذیرفته ایم به این امید که شاید روزی با هم کنار بیایند و مصالحه کنند. مشکل اینجاست که نمی توانیم مشخص کنیم که کی یکی تمام می شود و دیگری آغاز می شود.

از طرف دیگر، آیا در مورد جراح پیوند عضوی که می داند به دلیل کمبود عضو تنها می تواند یکی از دو بیمار را نجات دهد، اندیشیده ایم؟ اصرار بر اینکه جراح، بدون هیچ لغزشی، بر یک سری حدود اخلاقی شخصی تکیه کند، اعتماد بسیار زیادی را به قضاوت اخلاقی جراح می طلبد. قانون در چنین مواردی پادرمیانی می کند تا جامعه را از خطرات احتمالی چنین اعتمادی مصون نگاه دارد. می توان معقولانه قانون و اخلاق را وابسته به هم دانست. علی رغم مواردی که قانون و اخلاق اختلاف دارند و یا تلاش می کنند که جایگزین یکدیگر شوند، این دو به هم وابسته اند.دو مرد در بیابانی سفر می کنند. تنها یک بطری آب دارند. اگر آن را تقسیم کنند، هر دو می میرند.

اگر یکی از آنها آب را بخورد زنده می ماند ولی همسفرش خواهد مرد. چه باید بکنند؟ عالمی اعتقاد داشت که هر دو باید بخورند تا هیچ کدام شاهد مرگ دیگری نباشد. عالم دیگری استدلال کرد صاحب بطری باید آب را بخورد. قانون فقط می گوید «بگذار در کنار تو زندگی کند» نه اینکه «بگذار به جای تو زندگی کند. زندگی فرد در مقایسه با زندگی همسفرش در اولویت است». با دو تفسیر متناقض روبه رو هستیم که هرکدام راهی را پیشنهاد می کنند. چگونه باید به این نظرات متضاد نگاه کنیم؟ زندگی چه کسی در اولویت است؟ اگر یکی از آنها خردسال و دیگری بزرگسال بود چه؟ اگر یکی از مسافران مرد و دیگری زن بود، چه باید کرد؟ ارزش زندگی افراد را چگونه باید اندازه بگیریم؟ استدلال عالم دوم مطابق با قانون است ولی چگونه می توانیم با چنین قانونی زندگی کنیم؟هنگامی که می خواهیم به این سؤال پاسخ دهیم، باید خطر تحمیل نگرش خود نسبت به رابطه میان قانون و اخلاق را نیز در نظر بگیریم. البته درست است که در تحلیل نهایی، اعمال اصول اخلاقی را نمی توان از قلمرو قضاوت شخصی جدا کرد و آن را تنها به یک سری قوانین محدود کرد. آیا مفری وجود دارد؟

آیا می توانیم از اینکه قانون یا اخلاق بیش از حد یکدیگر را تحت تأثیر قرار دهند، جلوگیری کنیم؟

مباحث معاصر اخلاق با پیچیدگی روزافزون زندگی اجتماعی سروکار دارد که پاسخ آن بسادگی به دست نمی آید.

در عین حال مسائل اضطراری پیش می آیند که نیازمند تعیین یک سری اهداف عملی هستند. اوتانازی، دستکاری ژن ها، و کلون کردن تنها بخشی از مسائلی هستند که نیاز به ملاحظات اخلاقی دارند. کار معمول بخش «کمیته اخلاقی» یک بیمارستان مثال مناسبی است: مثلاً آیا دستگاه حفظ حیات باید به این بیمار متصل بماند یا خیر؟ آیا این بیمار باید زودتر از دیگری پیوند قلب دریافت کند؟ بسادگی نمی توان مجموعه اصول اخلاقی تعریف کرد که برای همه جا و همه وقت مناسب باشد.

مجموعه قوانین مستقل، بی انتها و منسجمی وجود ندارد و هیچ پاسخ پیش ساخته ای نمی توان یافت. تغییرات در زمینه های مختلف، از قبیل جامعه، تولید، آرایش سیاسی و ایدئولوژی به طور مداوم سؤالات جدیدی را پیش می آورد که هیچ مجموعه، تئولوژیکی و اخلاقی برای پاسخ به آنها بسنده نیست. اخلاق اولین هدف یک فلسفه یا تئولوژی معتبر است و یا باید باشد. اگر اجازه دهیم اخلاق بر هستی شناسی مقدم شود، در تمام لحظات زندگی مان در سایه عدل زندگی خواهیم کرد و ادعای «حقیقت» فلسفه یا الهیات گیج مان نخواهد کرد.

ادامه مطلب ...

معرفی رشته مهندسی مکانیک

رشته مهندسی مکانیک را شاید بتوان از نقطه ‌نظر تنوع موضوعات تحت پوشش، جامع‌ترین رشته مهندسی به شمار آورد. رشته مهندسی مکانیک در برگیرنده تمامی علوم و فنونی است که

ادامه مطلب ...

قاعده زرین در فلسفه اخلاق

قاعده زرین

(Golden rule ):

قاعده زرین بر این مبنا ، بناست که با دیگران فقط آنطور رفتار کنیم که در همان موقعیت رضایت می دهیم با ما رفتار شود .این قاعده از آنجا که در تمامی ادیان مورد تأیید است چنین نام گرفته است . و ما در این باره از علی (ع) میدانیم که فرموده آنچه برای خود می پسندی برای دیگران نیز بپسند و آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مپسند